از یک روسیاه بی آبرو به سلطان عالمیان
مولاجان عید غدیر آمد و رفت ...و هر ساله بی حضورت بغضی در گلو ...میگوییم اسعدالله ایامکم
خودتان فرمودید از آن لحظه ای که مادرمان در بیت الاحزان نشست و از دست مردمان بدکردار و بی وفا , گریست ؛ دیگر خنده ای بر لبانمان نمی آید ...
میخواهم بگویم آقاجان چه خوب باشیم چه بد ! پاتون نوشته شدیم ارباب و صاحب ما شما هستید
مولانا انظر الینا نظرة الرحیمه بحق جدتک فاطمة الزهرا سلام الله علیها
به این امید در انتظارت میشینم که روزی غدیر را در برابر حضورت بگویم
سیدی و مولای اسعد الله ....